آفتاب‌گردان

در آفتاب‌گردان چه می‌گذرد؟

آفتابگردان پرجنب‌جوش و فعال و صمیمی ست که از مهر ۱۳۹۷ تاکنون در هیچ شرایطی متوقف نشده. این گروه هم داستان خوانده هم ناداستان. غالبا یک اثر از ایران و بعدی از ادبیات جهان.
میانگین سنی
0 +
تعداد کتاب
0 +
ماه فعالیت
0 +
عضو فعال
0 +

کتاب

«می‌گویند فلاکت‌های جنگ _به لطف تلویزیون _ به ابتذالی شبانگاهی تنزل پیدا کرده‌اند. از بس در تصاویری غرق شده‌ایم که زمانی از دیدنشان جا می‌خوردیم و منزجر می‌شدیم حالا دیگر چیزی از حس همدلی باقی نمانده و به سوی رخوت و بی‌حسی پیش می‌رویم. ولی واقعاً چه خواسته‌ای مطرح است؟ هیچ شورایی از نگهبانان نمی‌شود تشکیل داد تا هولناکی‌ها را جیره‌بندی کند و قابلیتش را در شوکه کردن ما تازه نگه دارد. و مسلماً خود این هولناکی‌ها هم فروکش نخواهد کرد.» سانتاگ بیست‌و‌پنج سال بعد از کتاب کلاسیکش درباره‌ی عکاسی، به موضوع بازنمایی تصویری جنگ و خشونت در فرهنگ معاصر باز می‌گردد و ما را به تأملی عمیق‌تر درباره‌ی تأثیر و معنای این تصاویر در دنیای امروز فرا می‌خواند.

تسهیلگر

فریبا اقدامی هستم. ادبیات فارسی خوانده‌ام و در ادبیات کشورهای دیگر پیوسته غوطه می‌خورم. خواندن شعر و روایت و تماشای آدم‌ها وقت گفتگو برایم مثل آب و هوا و خوراک ضروری ست. تلاش می‌کنم آدم‌ها و مدرسه‌های بیشتری بخوانند و بنویسند. از سروکله‌زدن با مسئله استقبال می‌کنم.

زمان

چهارشنبه‌ها ۹:۳۰ - ۱۱

موضوع گروه

عمومی

شیوه برگزاری

حضوری

حسی که من دارم: احساس می‌کنم رهاشدم از رخوت و بیهودگی و تکرار. اینکه در هفته اتفاقی هست که من انتظارشو می‌کشم تا در کنار دوستانی که تک تکشونو می‌شنوم و ازشون یاد می‌گیرم تازه بشم و رشد کنم جذابیت گروه آفتاب‌گردان برای منه.

مریم روحی

عضو گروه آفتاب‌گردان

یک روز رایگان مهمون آفتاب‌گردان باش!

یک روز رایگان مهمان گروه آفتاب‌گردان باش!

یک روز رایگان مهمان گروه آفتاب‌گردان باش!

اعضای گروه آفتاب‌گردان

اعضای گروه آفتاب‌گردان

تاریخچه کتاب‌های گروه

سهراب‌کشی
سهراب‌کشی
بندها
بندها
در برابر استبداد
در برابر استبداد
زلیخا چشم‌هایش را باز می‌کند
زلیخا چشم‌هایش را باز می‌کند

تاریخچه
کتاب‌های گــــــــروه

سهراب‌کشی
سهراب‌کشی
بندها
بندها
در برابر استبداد
در برابر استبداد
زلیخا چشم‌هایش را باز می‌کند
زلیخا چشم‌هایش را باز می‌کند

برای مشاوره یا ثبت‌نام ما اینجا هستیم

سدجاد

من سدجادم، معمولا اصرار دارم یه «د» به وسط اسمم اضافه کنم؛ چون اینجوری به خودم نزدیک‌تره. دانشگاه رو نصفه ول کردم، یه داستان‌فروشی به اسم ریدتودریم دارم و نون شبم رو از مارکتینگ در میارم.از دیدن چیزها همون شکلی که هستن خوشم میاد. حفره‌ها و تیرگی آدم‌ها من رو به خودشون بیشتر از زیبایی‌هاشون جذب می‌کنن.در نهایت آدم تو دو سه خط نوشته جا نمی‌شه.