ما ۵ نفر آدمیم که در هر اپیزود، مینشینیم و دربارهی یک کتاب گفتوگو میکنیم؛ البته راستش خیلی هم پایبند به کتاب نیستیم و بعضا تسهیلگر پادکست باید به زور به بحث برمان گرداند.
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
توجه: انتهای داستان در این قسمت لو میره. اگر ترجیح میدید اول کتاب رو بخونید و بعد با گفتوگوی ما همراه باشید، این قسمت رو ذخیره کنید و بعد از خوندن کتاب سراغ این قسمت بیاید.
این قسمت خیلی دور از ایران و حتی قرن بیستویکه. تو یک جنگل مهآلود و بدوی که تشخیص واقعی بودن و نبودنش برای هیچکس، حتی مایی که ۱ساعت دربارش حرف زدیم آسون نیست…
توجه: انتهای داستان در این قسمت لو میره. اگر ترجیح میدید اول کتاب رو بخونید و بعد با گفتوگوی ما همراه باشید، این قسمت رو ذخیره کنید و بعد از خوندن کتاب سراغ این قسمت بیاید.
این قسمت خیلی دور از ایران و حتی قرن بیستویکه. تو یک جنگل مهآلود و بدوی که تشخیص واقعی بودن و نبودنش برای هیچکس، حتی مایی که ۱ساعت دربارش حرف زدیم آسون نیست…
در قرن هفدهم ، ویلیام دیویسون، گیاهشناس اسکاتلندی که پزشک خصوصی پادشاه لهستان جان دوم کازیمیر شد، در یک سفر طولانی بین لیتوانی و اوکراین به دنبال این پادشاه رفت. وی که ذهنی علمی دارد و ناظری دقیق و تیز است، شرایط سخت آبوهوایی در مرزهای لهستان و آداب و رسوم محلی آن منطقه را مطالعه میکند. یک روز هنگام توقف، سربازان پادشاه دو کودک را اسیر میکنند. این دو کوچولو هیکل و اندامی غیرمعمولی دارند: علاوه بر ظاهر ضعیفی که این دو بچه دارند ، پوست و موهای آنها کمی سبز است ...
کتاب بچههای سبز انعکاسی ظریف و خالی از شوخطبعی در مورد درک دیگری و رد ناشناختهها است.
اولگا تُوکارچُوک زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۹۶۲ نویسنده، شاعر، فیلمنامهنویس و روانشناس اهل لهستان است که در سال ۲۰۱۹، جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۸ را از آن خود کردهاست.
در دانشگاه ورشو روانشناسی خواند و پیش از اشتغال تمام وقت به نویسندگی، به مدت چندین سال به رواندرمانی پرداخت. اولین کتابش را در سال ۱۹۸۹ منتشر کرد؛ مجموعهشعری با عنوان شهرها در آینهها. پس از آن به ادبیات داستانی روی آورد. اولین رمانش داستانی تمثیلی بود دربارهٔ دو عاشق در قرن هفدهم فرانسه که به دنبال کسب معنای زندگی میروند.
۸ اسفند ۱۴۰۱
توجه: انتهای داستان در این قسمت لو میره. اگر ترجیح میدید اول کتاب رو بخونید و بعد با گفتوگوی ما همراه باشید، این قسمت رو ذخیره کنید و بعد از خوندن کتاب سراغ این قسمت بیاید.
در این قسمت همراه با فریبا وفی به سراغ خانوادهای در ایران رفتیم که زیستی آشنا داره، با چالشهایی که با ما غریبه نیست دست و پنجه نرم میکنه و رنجهایی مشابه رنجهای ما رو تحمل میکنه. همراه ما باشید و شما هم به این فکر کنید که زمانمندی و نگاه نظری به اجتماع چقدر در زندگی روزمرهی ما وجود داره؟
چه میشه که انسانها در نقشهایی که برای خودشون تعیین کردن فرو میرن و به یگانگی شخصیتشون بیتوجهی میکنند؟
توجه: انتهای داستان در این قسمت لو میره. اگر ترجیح میدید اول کتاب رو بخونید و بعد با گفتوگوی ما همراه باشید، این قسمت رو ذخیره کنید و بعد از خوندن کتاب سراغ این قسمت بیاید.
در این قسمت همراه با فریبا وفی به سراغ خانوادهای در ایران رفتیم که زیستی آشنا داره، با چالشهایی که با ما غریبه نیست دست و پنجه نرم میکنه و رنجهایی مشابه رنجهای ما رو تحمل میکنه. همراه ما باشید و شما هم به این فکر کنید که زمانمندی و نگاه نظری به اجتماع چقدر در زندگی روزمرهی ما وجود داره؟
چه میشه که انسانها در نقشهایی که برای خودشون تعیین کردن فرو میرن و به یگانگی شخصیتشون بیتوجهی میکنند؟
داستان ماجرای یک زوج جوان به نامهای جاوید و شیوا است که تلاش میکنند در مراحل زندگی همواره تصمیمات منطقی بگیرند. اما حضور افرادی که در معاشرت با آنها هستند اجازه نمیدهد این مساله به آسانی رقم بخورد.در میان رخدادهای بسیار در مورد اشخاص متعدد داستان، مهمترین ماجرا مربوط به صادق دوست صمیمی جاوید و کسی است که در رابطه با شعله خواهر شیوا به سر می برد.صادق و شیوا در بسیاری از موارد فکری شبیه به هم دارند و سرانجام این نوع همفکری و همذهنی خود را در جمعی از دوستان مطرح میکنند.
فریبا وفی در ۱ بهمن ۱۳۴۱ در تبریز به دنیا آمد. داستاننویسی را از سالهای آغاز جوانی شروع کرد. اولین داستان جدیاش در سال ۱۳۶۷ در مجلهی “آدینه” چاپ شد و هشت سال بعد اولین مجموعه داستانش به چاپ رسید. در کل پنج مجموعه داستان و هفت رمان منتشر شده به صورت کتاب و تعدادی داستان در نشریات متعدد ادبی، کارنامه ادبی او را تشکیل میدهند. رمانهایش به زبان انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، فرانسوی، نروژی، اسپانیایی و … ، تک داستانهایش به زبانهای روسی، ژاپنی، عربی، سوئدی، ترکی ، ایسلندی و … ترجمه شدهاند. وی همچنین دیوان پروین اعتصامی را به نثر ساده برای نوجوانان بازنویسی کرده است. فریبا وفی در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه لیتپروم (Litprom) آلمان شد. او از میان ده نویسندهی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به خاطر رمان “ترلان” که به زبان آلمانی در این کشور منتشر شده است به عنوان نویسندهی سال انتخاب شد.
۸ اسفند ۱۴۰۱
در این قسمت، هانتا، مردی که رابطهی تاثیرگذاری با کتابها داره؛ ما رو با خودش به زیرزمین کوچکش میبره تا ببینیم در ذهن و زندگی او که کتابها در زندگیاش جاری و روان هستند چه میگذره.
ما از شاعرانگی و تخیل در زندگی روزمره خواهیم گفت، از تنهایی، از مدرنیته و تاثیر اون بر تغییر شکل زندگی.
در این قسمت، هانتا، مردی که رابطهی تاثیرگذاری با کتابها داره؛ ما رو با خودش به زیرزمین کوچکش میبره تا ببینیم در ذهن و زندگی او که کتابها در زندگیاش جاری و روان هستند چه میگذره.
ما از شاعرانگی و تخیل در زندگی روزمره خواهیم گفت، از تنهایی، از مدرنیته و تاثیر اون بر تغییر شکل زندگی.
این کتاب داستان شخصیتی است به نام هانتا که، کار او خمیر کردن کتابها، دسته های گل و آثار نقاشی است.
هانتا در تمام طول هفته کار می کند. نکته جالب در مورد او این است که شخصیتش با کارگران معمولی تفاوت های بسیاری دارد. او کتابهای نفیس و ارزشمند را با خود به خانه می برد و با آن ها زندگی می کند.
همه جای خانه، محل کار و مغز او پر از کتاب است.
درنهایت پس از سی و پنج سال زندگی “عاشقانه” با کتاب و کلمه وقتی پای تکنولوژی و عصر جدید به میان می آید، کارایی او نادیده گرفته می شود و از طرف رئیسش مجبور به تغییر شغل می شود اما….
قراره توی این قسمت از مورسو و برداشت ما از نگاهش به جهان کمی بشنوید.
ما از مسیری که برای شناختن مورسو رفتیم صحبت میکنیم؛ از نقش اجتماع در ساخته شدن مورسوها و از حدسهایی که میزنیم، از این که احتمالا مورسو داشته چه میدیده که انتخاب کرده اون طور زندگی کنه؟
همراه ما باشید و شما هم به پاسخهای خودتون فکر کنید.
کتاب بیگانه از زبان مرسو، شخصیت اصلی، روایت میشود. مرسو علاوه بر اینکه در دهکده و میان مردمش غریبه است، شخصیتش برای خوانندگان هم ناشناخته است. او به طور کلی رویکردی درست و حقیقی به زندگی دارد، که مردم این ویژگی را «بی تفاوتی» مینامند.
داستان در دو قسمت روایت میشود و راوی هر دو قسمت مرسو، شخصیت اصلی داستان است. بخش اول زمانی است که او در مراسم تدفین مادرش شرکت میکند اما هیچ احساس تأثری از خود نشان نمیدهد که این رفتارش برای بقیه بسیار عجیب است. قسمت دوم این رمان ماجرای ازدواج او با مری و حکم اعدام با اتهام به قتل یک مرد عرب است.
آلبر کامو نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار فرانسوی برنده جایزه ادبی نوبل بود. او یکی از نویسندگان بزرگ در مکتب رئالیسم، خالق کتاب مشهور بیگانه و مقاله جریانساز افسانهٔ سیزیف است.
کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوانترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است که این عنوان را کسب کردهاست.
ایدهای که میگوید میتوان برای مشکلات شهر راهحل پیدا کرد. راهحلهایی که در صورت دیدن دیگری وجود خواهند داشت. ازتا اصالت دادن به مواجهه با دیگریست. گفتگو و فکر کردن با دیگری برای پیدا کردن راهحلی که لزوما نه سریع و نه سادهست.
ازتا شاید در ظاهر مکانی باشد که آدمها دور هم جمع میشوند تا در مورد کتابی که خواندن با هم گفتگو کنند، با هم فیلم ببینند، و یا در کنار هم فعالیت انجام دهند. اما در واقع راهیست برای جستجوی راهحل دردهایی که دارند.
من درد هایی دارم. مشکلاتی دارم. برای همین از خانه بیرون می آیم و در ازتا کنار تو قرار می گیرم تا در مورد آنچه مرا به بن بست رسانده گفتگو کنیم، شاید بتوانیم با کمک هم به راه حلی برسیم.
در حال حاضر ما دو قسمت در ماه رو به شما تقدیم میکنیم. در آینده ممکنه این عدد به یک قسمت در ماه کاهش پیدا کنه.
ما برای این که بتونیم گفتوگوهای ازتاییمون رو گسترش بدیم و همچنین با استفاده از تجربههامون گفتوگوهای باکیفیتتری داشته باشیم، یک سری چارچوبهایی تعیین کردیم مثل: موجود بودن کتاب در بازار، نسبتا کوتاه بودن کتاب، خونده شدن کتاب در یکی از گروههای ازتا و همسو بودن موضوع با دغدغههای روز.
بله حتما! ما دوست داریم از شما هم پیشنهادات و ایدههاتون رو بشنویم.
شما میتونید از طریق ایمیل aztapodcast@gmail.com نظرات و پیشنهاداتتون رو به ما بگید.
باشـــــگاه کتابخوانی «ازتـــــــــا»
همهی داستانهای جهان روی کاغذ اتفاق نمیافتند. داستانهای جذاب دیگری هم بین آدمها و قصههای کاغذی جریان دارند که مجبورمان کردند ازتا را راه بیاندازیم. ما در ازتا به بهانهی کتاب همدیگر را میشنویم و جهانهای جدیدی که در سر آدمها وجود دارند را زندگی میکنیم.
باشـــــگاه کتابخوانی «ازتـــــــــا»
ما هر روز از ساعت ۱۰ صبح تا ۸ عصر منتظر شماییم.
تهران، محلهی قشـــنگ ونک، برزیل غربی، پلاک ۴۳
۸۱۳۲ ۸۸۰۳ ۰۲۱
۸۶۹۰ ۷۱۴ ۰۹۱۶
AZTAACLUB@GMAIL.COM
من فریبا اقدامیام.
در ۲۷ سال گذشته، بیشتر شبانهروزم آدمها را میشنیدهام. از خواندن و شنیدن شخصیتهای داستانها هم سیر نمیشوم.
اگرچه تنهایی را دوست دارم، به نیروی کار جمعی و با هم رسیدن باور دارم.
قصد دارم با آدمهای دور و نزدیک بیشتری روایت بخوانم.
من سدجادم، معمولا اصرار دارم یه «د» به وسط اسمم اضافه کنم؛ چون اینجوری به خودم نزدیکتره. دانشگاه رو نصفه ول کردم، یه داستانفروشی به اسم ریدتودریم دارم و نون شبم رو از مارکتینگ در میارم.از دیدن چیزها همون شکلی که هستن خوشم میاد. حفرهها و تیرگی آدمها من رو به خودشون بیشتر از زیباییهاشون جذب میکنن.در نهایت آدم تو دو سه خط نوشته جا نمیشه.
من صدرا امامی ام. گربه ها رو خیلی دوست دارم و سختمه که بخوام خودم رو معرفی کنم. به چیزها کمی پیچیده فکر میکنم، گاهی وقتها دوستام بهم میگن که زیادی حرف میزنم، صدای بلندی دارم و عاشق تاریخ، اقتصاد و فکر کردن به اینم که دنیا چطوری کار میکنه.
من مرسدهام. از دل تاریکی بیرون اومدم و برای رسیدن به نور همهی توانم رو به کار بردم.زندگی من دورههای خیلی متفاوتی داشته و تغییرات اساسی کردم ولی بعضی چیزها همیشه و پایدار بخشی از وجود من موندن. مثل مهری که به آدمها دارم، مثل اهمیت زنانگی، مثل شاعرانگی، کتاب خوندن، و حتی اهمیت رنگ در زندگیم.
سفر و برف و طبیعت حسابی من رو سر ذوق میارن و میدونم حضور خانوادهی پرجمعیت و حامی و پر مهرم چه نعمت قشنگیه برام و قدردانشون هستم.
صادقانه بگم من کاملاً یک زن عاشقپیشهم.
مشتاق دیدن خندهی آدمهام،نقاشی میکنم و کمالگرایی دارم، و به نظرم به همین خاطر نمیدونم چهطوری باید بیوگرافیم رو تموم کنم؛ پس بهتره همین جا بگم پایان!
من مهسا هستم. کتاب خوندن، فکر کردن، گپ زدن و نوشتن رو دوست دارم. از وقتی وارد دههی چهل زندگیم شدم همه چیز خیلی بیشتر برام معنادار شده. دیگه واقعا موقعیتها رو سیاه و سفید نمیبینم و به کشف لایههای عمیقتر و پیچیدهتر آدمها و اتفاقات تمایل عجیبی پیدا کردم. زن بودن بخش مهمی از زیست منه. در موردش فکر میکنم. میخونم. فراوان تجربهش میکنم. رنج میکشم و معنای رنجم رو در اشتراک با رنج زنان دیگه پیدا میکنم؛ زنان ایرانی، زنان خاورمیانهای، زنان دنیای واقعی، و بیشک زنان داستانها.
من پگاهام و از دنیای دیزاین میام. تعریف یک خطی دیزاین پیدا کردن راه حله و این یه جورایی برای من معنی زندگیمه. بنبستهارو دوست ندارم ولی در سی سال گذشته یادگرفتم چه طور منعطف باشم.
تماشا کردن رو دوست دارم، نگاه از زاویه دید آدمهای مختلف و شنیدن قصههاشون برام جالبه و ازتا این امکان رو برام فراهم کرده.
من فاطمهم. ۲۵ سالمه. کنجکاوم و از یاد گرفتن چیزای جدید خوشم میاد. کلا دوست دارم چیزهایی که پراکنده هستند رو منظم کنم. انگار به همین خاطر هم کارم توی پادکست دقیقا همینه. نظم دادن به فکرها، نظرات و تصمیماتی که برای جلو رفتن میگیریم.
شخصاً از ناداستانهایی که نگاه علمی و براساسِ شواهد دارن خیلی خوشم میاد و خوندنشون خیلی بهم میچسبه. راستش دنیای قصه و روایت همیشه برام تازهست. واسه همین تقریبا هیچوقت نمیگم فلان داستان بد بود. احتمالا بگم من ازش خوشم نیومد، ولی نمیگم بده چون معیاری برای خوب و بد تعیین نکردم.
فکر میکنم اگر روزی متوجه بشم که پادکست ازتا تونسته آدمها رو تشویق به خوندن و گفتوگو کردن بکنه خیلی خوشحال بشم.
سلام من مانیام! البته اسم اصلیم این نیست. من یه زیستشناس و تدوینگرم که تو زمینهی محیطزیست هم یه کارای کوچولویی کردم :)
من عاشق زندگی کردن تو ذهن بقیهام، به خاطر همین هم عاشق کتاب خوندن و شنیدن صحبت دیگران شدم، انگاری که میتونم چند بار با چند تا ذهن زندگی کنم! تدوین پادکستهای ازتا هم بخشی از همین فرآینده، دارم تلاش میکنم لذت چند بار زندگی کردن رو، برای همه به اشتراک بزارم.
ایمان درویشیام. بیست و یک سالمه.