نوبل‌خوانی

گذری در ادبیات مهم جهان

در نوبل‌خوانی چه می‌گذرد؟

نوبل‌خوانی یکی از دو سه قدیمی‌ترین گروه‌های ازتا ست. مدت‌ها فقط از نویسندگان نوبل‌گرفته می‌خوانده و حالا از نویستدگان مختلف غالبا غیرایرانی می‌خواند.
0 +
میانگین سنی
0 +
تعداد کتاب
0 +
ماه فعالیت
0 +
عضو فعال

کتاب

قلمرو تخیلی برادراان کارامازوف از دو دنیا تشکیل شده است: دنیای معموی و دنیای صومعه. شیوه روایت، این دو دنیا را به هم پیوند می دهد. در دنیای صومعه، پدر زوسیما مریدانش را وا داشته است گناهان خود را به صدای بلند ود ر جمع برادران اعتراف کنند و همین شیوه را آلیوشا، که بین دو دنیا آمد و رفت می کند به دنیای معمولی آورده است. به این ترتیب که جملگی اشخاص اصلی در برابر آلیوشا زبان به گفتار می گشایند و اسرار دل خویش هویدا می کنند. و همین سبب می شود که توالی روایت میتوس یا پلات پیش برود و سر ضمیر اشخاص اصلی داستان بر خواننده عیان شود.

تسهیلگر

مقداری زیست شناسم، اندکی ساز می‌زنم، بخش عمده‌ای از عمرم را معلمی کردم، گاهی گلدوزی و خطاطی می‌کنم و در فواصل بین این کارها کتاب می‌خوانم. دوست دارم روزی قصه‌گو یا قصه‌نویس شوم. خدا را چه دیدی؟ شاید شدم. گوش دادن به آدم‌ها را دوست دارم، اما آنچه که بیشتر مرا شیفته می‌کند گوش دادن به سکوت کسانی است که به دیگران گوش می‌دهند. اتفاقی که در گروه‌های کتاب‌خوانی می‌افتد.

زمان

دوشنبه‌ها ۱۸ - ۱۹:۳۰

موضوع گروه

عمومی

شیوه برگزاری

حضوری

نوبل برای من خود زندگیه. مکانی امن برای دوستی‌های عمیق، مکانی برای صحبت کردن درباره کتاب‌ها، درباره نگرش خودمون نسبت به زندگی. گفتگو با کسانیکه می‌دونی هیچ قضاوتی در مورد تو انجام نمی‌دن. نوبل شدیدا نمک‌گیرت می‌کنه؛ بیایید و تجربه کنید تا بهتون ثابت شه.

وحیده بهاور

عضو گروه نوبل‌خوانی

یک روز رایگان مهمون نوبل‌خوانی باش!

یک روز رایگان مهمان گروه نوبل‌خوانی باش!

یک روز رایگان مهمان گروه نوبل‌خوانی باش!

اعضای گروه نوبل‌خوانی

اعضای گروه نوبل‌خوانی

تاریخچه کتاب‌های گروه

بچه‌های سبز
بچه‌های سبز
خشم و هیاهو
خشم و هیاهو
سمفونی مردگان
سمفونی مردگان
خانه‌ام آتش گرفته‌ست
خانه‌ام آتش گرفته‌ست

تاریخچه
کتاب‌های گــــــــروه

بچه‌های سبز
بچه‌های سبز
خشم و هیاهو
خشم و هیاهو
سمفونی مردگان
سمفونی مردگان
خانه‌ام آتش گرفته‌ست
خانه‌ام آتش گرفته‌ست

برای مشاوره یا ثبت‌نام ما اینجا هستیم

سدجاد

من سدجادم، معمولا اصرار دارم یه «د» به وسط اسمم اضافه کنم؛ چون اینجوری به خودم نزدیک‌تره. دانشگاه رو نصفه ول کردم، یه داستان‌فروشی به اسم ریدتودریم دارم و نون شبم رو از مارکتینگ در میارم.از دیدن چیزها همون شکلی که هستن خوشم میاد. حفره‌ها و تیرگی آدم‌ها من رو به خودشون بیشتر از زیبایی‌هاشون جذب می‌کنن.در نهایت آدم تو دو سه خط نوشته جا نمی‌شه.